در جهت روشنگری و ترویج دیانت و عقلانیت

به گزارش تور کانادا، خبرنگاران در قم - ابوالفضل طریقه دار: یک سال از کوچ اندوهبار دوست ادیب و اندیشور، استاد رضا بابایی گذشت؛ سرو آزاده ای که وجودش گلستان ادبیات و نواندیشی دینی را گرم و پرطراوت، نگه می داشت. متفکر و نویسنده چیره دستی که در راستا روشنگری و ترویج دیانت و عقلانیت بسیار کوشید و همه توان خود را در راه مبارزه با جهل و فقر و خرافات و رواج انسانیت و معنویت به کار گرفت.

در جهت روشنگری و ترویج دیانت و عقلانیت

او دانشوری مهربان بود و می گفت: اگر عمری باشد پس از این، هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی نمی شمارم. بابایی عزیز، درخت پرثمری بود که ریشه هایش با زمین و طبیعت و آب و گیاه، گره خورده بود، گاهی که به روستای همت آباد می آمد از من می خواست اشعار سهراب سپهری، شاعر آب و آسمان، را بخوانم و خودش می گفت: اگر عمری باشد، هر درختی را دیدم، در آغوش می گیرم، هر گلی را می بویم، از کوه های بیشتری بالا می روم، ساعت های بیشتری به امواج دریا خیره می شوم.

او متفکری دلیر و باانصاف بود، که از بند نام و نان گذشته بود و درویش صفت، غم جان داشت و همیشه زمزمه می کرد که: اگر عمری باشد، کمتر غم نان می خورم و بیشتر، غم جان می پرورم. وی خستگی ناپذیر و پرکوشش بود و هیچ گنجی جز گنج گهربار کوشش و کوشش را باور نداشت.

بابایی به نگاه اهمیت می داد و گاهی شعر ما هیچ، ما نگاه سهراب را می خواندیم و پس از آن، بابایی می گفت: به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند، هیچ چیز به اندازه نگاه، احتیاج به آموزش و تربیت ندارد و گله مند بود که چرا یک بار به شاخه درختی که جلوی خانه مان مظلومانه قد کشیده، خیره نشده ایم. من هم از سهراب می خواندم که:

من نمی دانم که چرا

هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

هیچ کس از دیدن یک باغچه مجذوب نشد

باری، رضا بابایی رفت، ولی گلستان اندیشه و ادب این مرزوبوم، سالیان سال در سایه سار سروهایی که از میان کتاب هایش سر کشیده اند، همیشه شاداب خواهد ماند. روانش شاد و یادش گرامی. فروردین 1400.

این غزل را برای دوست نگارین قلم، فرزانه اندیشور، رضا بابایی سرودم و چهار ماه قبل از وفاتش (دهم دی ماه 99) در مراسم بزرگداشت ایشان خواندم:

مهر و آزادگی ات، تاب و توان داد به جمع

و نگارین قلمت، راه نشان داد به جمع

جهل سوزی و رواداری و مردم خواهیت

راحت خاطر و آرامش جان داد به جمع

مثنوی بر دل و بر دیده تو عشق نهاد

و زبانت، خبر از سوز نهان داد به جمع

آفرین باد بر آن خامه افسونگر تو

که به هر سطر، بسی طبع روان داد به جمع

مدعی قصد پریشانی درویشان داشت

پرتو غیرت تو امن و امان داد به جمع

گل احساس طریقت به هوای تو شکفت

که چنین با غزلش، شهد بیان داد به جمع

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران
انتشار: 8 اردیبهشت 1400 بروزرسانی: 8 اردیبهشت 1400 گردآورنده: tour-canada.ir شناسه مطلب: 1088

به "در جهت روشنگری و ترویج دیانت و عقلانیت" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "در جهت روشنگری و ترویج دیانت و عقلانیت"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید