شهر همدرد بیش از همه نیازمند یک انگاره جمعی است
به گزارش تور کانادا، خبرنگاران نابرابری به مثابه یک واقعیت در حیات اجتماعی بشر، پدیده تازه ای نیست. کنکاش پیرامون این مسئله به شکل نوین آن در آثار مارکس، انگلس و بسیاری از مفسران و مصلحان اجتماعی عصر جدید نظیر هنری لوفور، دیوید هاروی دیده می گردد که آن را به ظهور شهر سرمایه داری پیوند زده اند. به باور آنان، ریشه نابرابری را باید در ساختارهای جستجو کرد که نابرابری در آن ها به سهولت رشد می یابد. کتاب شهر نابرابر اثر ارزنده جغرافیدان شهری بنام پروفسور جان رنی شورت است. کتاب شهر نابرابر راهنمای جامعی درزمینه شهرگرایی معاصر و روایت سرگذشت تغییرات شهری است. این کتاب بنا به ماهیت موضوعی خود می تواند راهنمای جامعی درزمینه شناخت و درک مسائل نابرابری و فقر شهری باشد و مورد استفاده رشته هایی قرار بگیرد که به هر نحوی دغدغه مسائل شهری و منطقه ای را دارند و به طور خاص برای پژوهشگرانی که به مطالعات شهری، جغرافیای مالی، اقتصاد شهری، جامعه شناسی شهری، برنامه ریزی شهری و جهانی شدن علاقه دارند، بسیار سودمند و بایسته است. با حمیدرضا تلخابی یکی از مترجمان این اثر درباره کتاب گفت وگویی داشته ایم که مشروح آن را می خوانید:
شهر نابرابر این روزها برای همه واژه آشناست به ویژه برای کلان شهرهایی مانند تهران که هر روز فاصله طبقاتی میان ثروتمندان، طبقه متوسط و فقرا زیادتر می شود. در این میان متفکرانی هم مانند مایک دیویس از سیاره زاغه ها سخن گفتند، سیاره ای که در آن سرنوشت همه تهیدستان دنیا یک چیز است، تبعید به حاشیه ها. با توجه به این مسائل، درباره تز اصلی جای رنی شورت در این اثر بگویید و اینکه سخن اصلی او در این کتاب چیست؟
به طور کلی فرایندهای منجر به شکل گیری و بازفراوری فقر در بسیاری از کلانشهرهای عظیم یکسان و مشابه عمل می نمایند و براساس همین سازوکار است که فرایند نسبتاً جدیدی را مشاهده می کنیم که در این فرایند فقرا به حاشیه شهرها پرتاب می شوند. این فرایند حاشیه ای شدن دقیقاً بر خلاف فرایندهای یک سده اخیر عمل می نماید که در آن تحت تاثر رشد شهرها و توسعه حمل و نقل شخصی، فقرا به مرکز شهر و ثروتنمدان به حومه های رفاه مهاجرت می کردند.
پدیده کنونی که با تعابیر مختلفی بیان شده است، مورد توجه بسیاری از جغرافیدانان شهری و جامعه شناسان قرار گرفته و امروزه به کانون بحث های اکادمیک تبدیل شده است. جان رنی شورت در مقدمه کوتاهی که بر نسخه ترجمه فارسی کتاب و با تاکید بر شهر تهران مترجمان نوشته است، پدیده اخیر را تحت تاثیر سه عامل اصلی می داند که عبارت اند از: 1) بین المللی شدن سریع بازار زمین و املاک، 2) ارزش گذاری مجدد زمان و فضا و 3) تغییرات جمعیتی در بسیاری از شهرهای عظیم.
در مورد عامل اول، به عقیده شورت، در سراسر دنیا چرخه خود تقویت نماینده ای از سرمایه گذاری های جدید در نواحی منتخب شهر مرکزی که تحت تأثیر جابه جایی افراد ثروتمندتر در حال رخ دادن است، باعث جذب سرمایه گذاری بیشتر در این شهرها می شود و به همین دلیل شهرهای مرکزی در حال تبدیل شدن به اجتماعات حصارکشی شده ای هستند که به وسیله قیمت گذاری و سیاست گذاری، دسترسی فقرا و افراد حاشیه ای را محدود می نمایند.
در مورد عامل دوم، ارزش گذاری مجدد زمان و فضا باعث می شود که شهرهای مرکزی نسبت به بخش های حاشیه ای جذاب تر شوند، چراکه تحت تأثیر ایجاد مجموعه های شهری در بخش های پررونق، خدمات پیشرفته فراورینمایندگان و ارزش گذاری مجدد نواحی انتخابی درون شهری شکل می گیرد و درنتیجه فقرا به حاشیه شهر رانده می شوند.
شورت در مورد تغییرات جمعیتی معتقد است که امروزه شهرهای مرکزی مورد توجه قشر جوان قرار دارند و جوانان بیشتری در مقایسه با گذشته در این شهرها زندگی می نمایند و بیکاری در بین این قشر بسیار رواج دارد. بیش از 60 درصد جمعیت کشور ایران در سنین کمتر از 30 سال قرار دارند. بیکاری در میان جوانان یکی از دلایل افزایش تنش ها و تحولات اجتماعی است که به وضوح در بهار عربی نیز دیده می شود.
وقتی از نابرابری شهری حرف می زنیم می توانیم آن را در دو شاخص ببینیم؛ یکی در اندازه و گستره و دیگری در فضا، چشم انداز و حتی میزان جاذبه ها و عرصه ها. در اخبار روزهای اخیر، سخنان متفاوت و عجیبی می شنویم از ساخت مسکن های 25 تا 40 متری برای متاهلان و نه حتی مجردان! تا فرار مردم به حاشیه های کلان شهرهایی مانند تهران به دلیل قیمت بالای مسکن. مولف کتاب در این باره چه تحلیلی دارد؟
بخش مهمی از کتاب شهر نابرابر به مقوله نابرابری در برخورداری از مسکن اختصاص یافته است. عوامل سه گانه ای که توضیح آن گذشت، در سراسر شهرهای عظیم و دنیای بر کالایی و سرمایه ای شدن فضای شهری به طور اعم و تغییرات سریع مسکن به طور خاص تاثیر می گذارند. مولف در این کتاب مسکن را به مفهوم شهر سودآور و شهر نئولیبرال گره می زند و از خلال بحث های خود و با ذکر مثال های گوناگون از شهرهای نظیر لندن، سیدنی، پکن، هنک کنگ، استانبول، ونکور، دوبی و... سعی در تحلیل این شرایط دارد. به باور شورت، تغییرات در ابعاد مسکن پدیده ای دنیای است که عوامل سرمایه ای آن را سمت و سو می دهد. البته سازوکارهای آن در هر شهری متفاوت است. به طور کلی دو عامل نوسازی و تغییرات جمعیتی تاثیر مهمی بر تغییرات مسکن داشته اند. عامل اول که اولین بار توسط روت کلاس به عنوان اعیان سازی مطرح شد، در واقع سیاست ها و حربه های تازه نئولیبرالسیم برای در اختیار دریافت فضای شهری است. به همین دلیل با وعده نوسازی بافت های ناکارآمد، ارتقاء کیفیت محیط شهری، باعث جابجایی های اجباری گروه های فرودست و فقیر به نواحی حاشیه ای شهر می شود. عامل دوم به تغییرات در ابعاد خانوارها و گرایش های نسل جدید اشاره دارد که بر خلاف نسل های قبلی تمایل به خانواده های گسترده ندارند و همچنین گرایش به زندگی انفرادی، همجنسگرایی در میان آنها دیده می شود. البته این دو فرایند به صورت همزمان همدیگر را تقویت می نمایند و نتیجه چنین شرایطی ساخت خانه های کوچک و بند انگشتی است. وجود فرصت های اشتغال در شهرهای مرکزی به ویژه در شهرهای کشورهای دنیا سوم که جزیره خوشبختی برای جوانان تلقی می شوند، رقابت برای حضور و زندگی در این شهرها را قوت می بخشد و در نتیجه سیاست های مسکن به سمت خانه های کوچک کشیده می شود که اصلا پدیده مطلوبی برای ساکنان شهری امروز و نسل آینده نیست و در واقع صرفا نگاه خوابگاهی به مقوله مسکن است.
یکی از متهمان نابرابری های شهری و بعضا زاغه نشینی در شهرها سیاست های نولیبرالی است که خانه را به مثابه یک کالای کمیاب تبدیل نموده است. این موضوع را امروز ما در کشورهایی مانند ایران هم می بینیم که اساسا دولت پای خود را از موضوع مسکن بیرون کشیده و معضلات مختلفی مانند گرانی مسکن، مسکن مهر و ... دیده می شود. بنابراین نابرابری های فضایی در حیات شهری کشور ما نیز نمود دارد و تسخیر فضا تحت تأثیر نخبگان قدرت، بازار سرمایه، سیاستگذاری های سرزمینی، منطقه ای و شهری و ... است. دیدگاه مولف کتاب در این باره چیست؟
مولف در سراسر کتاب به طرز هنرمندانه ای این مسائل را مطرح می نماید. وی پس از طرح دیدگاه های کلی در زمینه قدرت سرمایه، محیط های ساخته شده، تبدیل سرمایه نقدی به سرمایه ثابت تحت تاثیر معماران، سازندگان، پیمانکاران، در فصل چهارم کتاب مفاهیم دیگری نظیر رژیم های شهری و ماشین رشد شهری و در نهایت حق به شهر اشاره می نماید. آنچه مبرهن است، اینکه سیاست های شهری حکومت های محلی در زمینه رشد ثروت و درآمد، به سیاست های کاربری زمین وابسته است. امروزه اعتلاف های رشد که متشکل از گروه ها و نخبگان قدرت و پیمانکاران هستند، بر سیاستگذاری و حتی نحوه طراحی ساختمان ها در شهر اثر می گذارند. به طور کلی دیدگاه مولف در مورد ارزش گذاری مجدد فضا و زمان که متاثر از نئولیبرالیسم است، صرفاً محدود به یک شهر مستقل نمی شود، بلکه همه این تغییرات را در یک مقیاس دنیای می بیند که پیامدهای آن در مقیاس های محلی نیز قابل مشاهده است.
همچنین وی در بخش دیگری از کتاب به مفهوم دولت توسعه اشاره می نماید و می نویسد در کشورهایی که پدیده نخست شهری در توزیع شهری آن ها دیده می شود، تمایز کمی میان دولتِ ملی و دولتِ شهر وجود دارد. این هم پوشانی به ویژه در گسترش پروژه های عظیم که در آن ارتباطات دنیای ارتقاء و ترویج می یابند، بسیار شاخص است. فرودگاه اصلی، جاده و سیستم ریلی جدید، مجموعه بندرگاهی، محل اجتماعات، دانشگاه ها و بیمارستان ها همگی جهت گیری های نخست شهری دارند و همچنین در این شهرها دستورکارهای اقتصاد ملی بسیار زیاد تدوین می شوند. میزبانی رویدادهای بین المللی نظیر بازی های المپیک نیز ابزار قدرتمندی است که دولت مرکزی از آن استفاده می نماید تا موقعیت و ساختار فیزیکی خود را تغییر دهد. وقتی دولتِ توسعه در ارتباط با محیط های ساخته شده قرار می گیرد، به عنوان دولت ساخت وساز در نظر گرفته می شود.
اساسا چرا سبک زندگی بشر به گونه ای پیش رفته که به این نابرابری شهری دامن زده است؟ گویی امروز بسیاری از مناطقی که مردم در آن زندگی می نمایند خالی از هویت و روح شهری است این پدیده را به ویژه در حاشیه های کلان شهرهایی مانند تهران می توان دید.
به باور شورت، رشد بیش ازپیش شهر نئولیبرال باعث به وجود آمدن این نابرابری شدید در فضای شهری شده است. به عنوان مثال، با شکل گیری طبقه متوسط صاحب ملک در ایالات متحده، بازارهای مسکن بیش ازپیش ازنظر سکونتی در حال جدایی گزینی هستند که این موضوع هویت های طبقه ای و شکل گیری طبقات را تقویت می نماید. این شرایط در کشورهای در حال توسعه بیشتر نمود دارد.
یکی دیگر از پیامدهای تداوم نئولیبرالیسم، زوال فضاهای عمومی اشتراکی و رشد فضاهای کالایی شده، نیمه دولتی و نیمه خصوصی نظیر مراکز خرید، آن هایی را که توانایی خرید و مصرف زیاد را ندارند، از خود دور می نماید. فضاهای شهری عمومی به گروه های درآمدی تقسیم می شوند و افراد حاشیه ای از نقش شهفرایندی حذف می شوند و مجدداً به مثابه تهدید ظهور می یابند. وقتی مردم پشت اجتماعات دروازه دار و حصارکشی شده پنهان می شوند، در حومه های تفکیک یافته زندگی می نمایند و از مکان های منفک اجتماعی حمایت می نمایند، فضاهای شهری عمومی بستر را برای یک روبروه خطرناک فراهم می سازند. وقتی گروه های با درآمد متوسط و بالا از فضای شهری عمومی عقب نشینی می نمایند، این فضا بیش ازپیش به محل خطر و تهدید تبدیل می شود که ضروری است در مورد کنترل، اجتناب و مقررات گذاری آن سیاست هایی تدوین شود.
وقتی متفکرانی چون پاتریک گدس از فرایند تکامل شهرها به صورت زاغه، نیمه زاغه و ابر زاغه حرف می زنند، راه چاره رنی شورت برای از بین بردن این نابرابری شهری چیست؟
کتاب شهر نابرابر اساساً به دنبال تبیین و تشریح سازوکارهای شکل گیری نابرابری در شهرهای دنیای است که بخش عمده آن به لیبرالیسیم و تفسیرهای تازه از آن بر می شود و به دنبال ارائه راه چاره برای زدون این شرایط نیست. اما در خلال بحث ها، به جنبش های مختلفی اشاره می نماید که هریک نوید دهنده آینده بهتر برای شهرهای ما هستند که از آن جمله می توان به جنش حق به شهر، شهر انسانی، شهر پسا صنعتی، شهر کسب و کار، شهر خوب، شهر دنیا وطنی، شهر سبز، شهر فرهنگی و... اشاره نمود. شورت در زمینه حق به شهر می نویسد؛ در این میان ایده حق به شهر که توسط لوفور مطرح شده است، هم اکنون یک استعاره استاندارد در ادبیات مطالعات شهری به حساب می آید. طبق اظهارات اولیه لوفور، حق به شهر یک ایده رادیکال درباره مشارکت در تصمیم گیری ها از سوی تمام افراد ساکن (نه فقط شهفرایندان) در این فضا، افراد صاحب ملک و یا افراد سخنور درباره فراوری فضای شهری است. گفتمان حق به شهر باعث انگیختن کارهای پژوهشی بسیار جالبی شده است. این اصطلاح برای درک بسیاری از موضوعات به کار می رود که از جنگ برای فضای عمومی گرفته تا اعیان-سازی، حقوق ملک، تخلیه اجباری شهری و شهرگرایی مستقل را شامل می شود و مشتمل بر سبزسازی اجتماعات، جنبش فضا های خالی، هنر دیوارنویسی در خیابان ها و پویش های برنامه ریزی شده اجتماعی است.
شورت همچنین در بخش پایانی کتاب از ایده شهر همدرد استفاده می نماید و می نویسد: برای دستیابی به یک شهر همدرد سه شرط احتیاج است که عبارت اند از: اول، درک عمق مسائلی که افراد با آن روبرو اند، دوم، درک اینکه این مسائل را خود افراد به وجود نمی آورند و سوم، درک تصور خودمان در زندگی دیگران. مسائل ناشی از افزایش نابرابری، جدی هستند. فرهنگ های حاصل از فقر در حال ظهورند که واکنشی به فقر بوده و نمی توانند علت آن باشند. این شرط سوم است که خلاقیت خیالی ما را برمی انگیزاند که عبارت است از یک اقتصاد اخلاقی و نه فقط یک اقتصاد بازار محور و ملاحظه ای فراگیرتر و دلسوزانه تر از شهر. یک شهر همدرد بیش از همه احتیاجمند یک انگاره جمعی است، تا شهر را به عنوان یک اجتماع مشترک در نظر بگیرد، ماهیت اشتراکی سرنوشت ما را درک کند و همچنین این حس آزادی بخش را بپذیرد که ما می توانیم شهر و درواقع دنیا را از نو بسازیم.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران