اقسام آبله از دیدگاه رازی
به گزارش تور کانادا، کتاب آبله و سرخک (= مقاله فی الجدری و الحصبه) رازی انواع و اقسام آبله را بدین نحو تشریح نموده است: 1) سالم ترین اقسام آبله و بی خطرترین آن ها آبله های سفید و درشت و متفرق و معدودی است که به آسانی بیرون می ریزد و بدون تب
نویسنده: دکتر محمود نجم آبادی
کتاب آبله و سرخک (= مقاله فی الجدری و الحصبه) رازی انواع و اقسام آبله را بدین نحو تشریح کرده است:
1) سالم ترین اقسام آبله و بی خطرترین آن ها آبله های سفید و درشت و متفرق و معدودی است که به آسانی بیرون می ریزد و بدون تب شدید و حرارت و غم و مشقت است، هم چنین آبله هائی که با بیرون آمدن دانه اول آن تب و غم و تعصب بیمار تسکین یابد و پس از آن که دانه های آبله تماماً بیرون زد، بیمار آرامش کامل می یابد؛
2) و هم از انواع سالم و کم خطر آبله آبله ای است که دانه های آن درشت است، هر چه تعدادش زیادتر و نزدیک به یکدیگر باشد تا در صورتی که بروز (خروج) آن ها به آسانی صورت گیرد و پس از آن ناراحتی و حرارت بیمار را سبک کند می باشند(به توضیحی که گفتیم)؛
3) آبله هائی که به سختی بیرون بزنند و پس از بروز حال بیمار سبک نشود از نوع آبله های بدخیم است، ولی خطرناک نیست، مادام که حال بیمار پس از بروز آبله بد نباشد. در صورتی که حال عمومی بیمار پس از بروز آبله سخت گشت، در این صورت از نوع آبله خطرناک می باشد؛
4) آبله هائی که دانه های سفید درشت داشته باشند، نوعی از آن بدخیم و کشنده است و آن نوعی است که دانه های به هم پیوسته و پهن شده باشد، به قسمتی که تعدادی از آن ها به صورت یک پارچه در آمده و موضع بزرگی را از بدن را بگیرد و شبیه دائره های نسبتاً بزرگی به نظر می رسد که در رنگ به مانند پیه می باشند؛
5) اما آبله های سفید و بسیار خرد و متصل به یکدیگر که سخت و زگیلی و بی آب باشند، از نوع آبله های ردی است و بدخیمی آن ها به مقدار دشواری در نضج آن هاست، و این که حال بیمار پس از خروج دانه ها سبک نمی شود، در صورتی که حال بیمار پس از بیرون زدن تمام آبله ها بد شد، از نوع آبله های کشنده می باشد؛
6) آبله هائی که رنگ آن ها متمایل به سبزی و بنفشی و سیاهی باشد تمامشان بد عاقبت و کشنده می باشند؛
7) اگر بیمار تنگی نفس گرفت و یا حالت غشی بر او عارض شد، تماماً نشانه های بدترین نوع آبله های مهلک است؛
8) هرگاه پس از ظهور آبله تب بیمار زیاد شد، آن هم از نوع آبله بدخیم است، ولی اگر تب بیمار به سبک، از نوع بی خطر است؛
9) آبله مضاعف دلالت بر زیادی ماده مرضی است، که اگر از نوع بی خطر باشد هلاکت کمتر است و اگر از نوع مهلک باشد به هلاکت نزدیک تر باشد؛
10) سالم ترین نوع سرخک ها سرخکی است که سرخی آن زیاد نباشد ولی نوع تیره رنگ آن بدخیم می باشد؛
11) سرخک هائی که به رنگ سبز و بنفش باشند از نوع مهلکند؛
12) اگر آبله و سرخک پس از بروز یک باره و ناگهان به داخل فرو فرایند و فراوری ناراحتی شدید و غشی و تعب نمایند، دنباله آن غشی مهلک به سرعت دست خواهد داد، مگر آن که دانه ها دوباره بیرون بزنند (ظاهر شوند)؛
13) در صورتی که آبله از همان روز اول تب ظاهر گشت، از نوع آبله های زود جنبش (سریع الحرکه) است و هرگاه تا روز سوم تب دانه ها بروز نکرد، از نوع میانه و اگر از روز چهارم تب تجاوز کرد آبله کندی است؛
14) اگر آبله در روزهای بحران نیک (جید) بیرون زد آبله بی خطر (سلیم) است، مخصوصاً اگر حال بیمار پس از ظهور آبله سبک شد و بالعکس؛
15) اگر آبله آغاز به چسبندگی و انتشار (توسعه) کرد و ناراحتی بیمار زیاد شد و شکمش نفخ کرد، مرگ وی نزدیک است؛
16) هرگاه دانه های آبله کوچک کم آب از هم شکافت و هذیان عارض بیمار گشت مرگ وی نزدیک است؛
17) اگر آبله و سرخک گاهی ظاهر و زمانی دیر بیرون بزنند و ناراحتی و هذیان هم با بیمار همراه و به هر رنگ که باشند کشنده هستند و این حالت کمتر در آبله های سفید نضج یافته که زود به آب افتاده است، پیش می آید؛
18) از نوع آبله های کشنده آن است که در دنباله آن هیجانی در بیمار پیدا شده و وی احساس درد شدید در ساق پا یا دست و یا برخی اعضای دیگر بکند یا رنگ آبله به سبزی و سیاهی گراید و توانائی بیمار کم شود و سردی و ضعف با زیادی درد و تغییر رنگ عضو همراه باشد، ولی اگر نیروی بیمار برتری یافت وی بهبود می یابد اما آن عضو متعفن می شود؛
19) اگر آن عضو را در ابتدای ظهور درد بشکافی در صورتی که بیمار قوی باشدف البته سودمند است و با این عمل از تعفن جلوگیری می شود. پس در چنین حال نباید چیز سردی نزدیک آن عضو قرار دهی، بلکه یا باید آن عضو را بشکافند یا در آب گرم گذارند و این در صورتی است که ملاحظه کنی حال بیمار در دنباله آن عمل بهتر شده است.
رازی معتقد بوده که جالینوس علاوه بر آن که از بیماری آبله اطلاع داشته در کتاب قاطاجانس از مرهمی توصیف کرده و گفته است: مرهم مزبور برای فلان نبض و فلان مرض و برای آبله نافع است.
عده ای از مطلعین و محققان را عقیده آن است که آبله (یا اطلاع از این بیماری) در خاورمیانه قدیم نیست. این نظر صحیح نمی باشد برای آن که این بیماری از دوران خیلی قدیم در خاورمیانه وجود داشته و به موجب تحقیقات محققین سازمان بهداشت جهانی این بیماری به همان مقدار قدیمی است که آفرینش کوهها، و آثاری که بر صورت رامسس پنجم سلطان مصر است در نتیجه آبله می باشد (روز بهداشت جهانی هفتم آوریل 1965 قسمت پنجم در باره آبله چنین اظهار نظر کرده است: As old as the hills.
رازی درباره بیماری آبله از قول جالینوس می گوید: به جامانده غذاها که تبدیل به خون نگشته و در اعضاء مانده متعفن شده و به مرور بر حرارت آن افزوده می شود تا آن که سرخی و دانه آبله و ساعیه فراوری کند و در بند دوم و سوم در همین صفحه تحقیقی ممتع درباره آبله کرده است.
آن گاه تا آخر فصل رازی شخصاً نظرات خود را درباره علت و سبب بروز آبله تشریح می کند که از تمام آن ها چنین مستفاد می شود که رازی انتقال بیماری آبله را از طریق عاملی از راه خون می دانسته است. این مطلب را یکی از دانشمندان انگلیسی متخصص در تاریخ پزشکی به نام چارلز گرین کمستون (Charles Greene Cumston) در کتاب تاریخ خود چنین استنباط کرده است:
... حال اگر این عقیده را با علت امروزی مطالعه کنیم و به جای مخمر مثلاً باکتری و یا ویروس گذاریم می بینیم که فرض هزار سال قبل رازی امروزه هم قابل قبول می باشد.
این نظر از قدیم تقریباً مورد قبول پزشکان بوده تا آن جا که به ادبیات ما هم سرایت کرده است.
خاقانی گوید:
نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد
پس آبله بر آرد صورت شود مجدر،
نه ماه خون حیضی چون آبله برآرد؟
سه ساله خون خلقی آخر چه آورد بر؟.
رازی نکته بسیار اساسی را در بیماری آبله متذکر گشته است و آن این که دستور می دهد باید صورت بیمار را با آب صندل و کافور شست و به طور دائم آن ها را جلوی بینی بیمار نگاه داشت. این نکته از نظر جلوگیری بیماری و عوارض آن بسیار معتبر می باشد، چرا که پاک نگاه داشتن و ضد عفونی کردن مجاری تنفسی مخصوصاً مجاری فوقانی تنفسی در این بیماری بی مقدار مهم می باشد. امروز هم در موقع انتشار گریپ و هم چنین در موقع ابتلا بیمار به آبله و سرخک و امثال آن ها این نکته رعایت می شود.
رازی از سکنجبین شکری سخن گفته است:
آن چه که از کتب اطباء قدیم مستفاد می شود عموماً سکنجبین را از سرکه و انگبین می ساختند. به نظر می رسد رازی اولین طبیبی باشد که از سکنجبین شکری سخن گفته است؟.
به هر حال از کلمه سکنجبین شکری چنین مستفاد می شود که رازی این ماده را در پزشکی زیاد استعمال می کرده و کشت نیشکر در ایران (مخصوصاً در خوزستان که یکی از مراکز تجاری نیشکر در جندی شاپور بوده است) رواج داشته است.
توضیح آن که پس از فتح خوزستان به دست اعراب جندی شاپور از آفات و خرابی ها مصون مانده و پس از آن که کم کم این مرکز علمی از رونق افتاد و مرکز علمی و پزشکی به بغداد انتقال یافت، مرکزیت تجاری آن برقرار بوده است.
در کتاب های رازی به مطلبی برخورد می کنیم که بسیار با ارزش است و آن این که رازی در این قسمت درباره برخی اطباء که به علت نادانی و بخل به حرفه خود توجهی نمی نمایند، دستور توجه و دقت می دهد.
اکنون اضافه می کنیم که:
اصولاً رازی با مردمانی که اهلیت و استحقاق پزشکی را نداشته و با بیماران خود سر مخالفت می کرده و مطالبی ارزنده دارد. به همین علت در لیست آثار وی کتب چندی در این باب به چشم می خورد به مانند: فی العله التی یذم لها برخی الناس و عوامهم الطیب و ان کان حاذقاً و فی الاسباب الممیله لقلوب الناس عن افاضل الاطباء الی اخسائهم که از مفاد آن ها چنین مستفاد می شود که برخی مردم پست و عوام رجوع به طبیب را ترک کرده و از وی مذمت می نمایند ولو آن که طبیب حاذق باشد و تمایل مردم و عوام الناس را از اطباء دانشمند و توجه به اطباء عالم نما و میانه را نشان می دهد.
رازی علاوه بر آن که عقیده و ایمان خاص درباره طبیب دانشمند داشته، نسبت به اطباء جاهل بسیار بی اعتنا بوده است. وی در این باب مجاهدات زیادی کرده و در هزار و پنجاه سال قبل صریحاً درباره اطباء عالم نما و شارلاتان ها بسیار مقاومت کرده است.
رازی تمام نکات بسیار ارزنده در باب توجه به چشم و گلو و اعضایی که در موقع بروز آبله باید به آن ها توجه داشت، با منتهای دقت تنظیم کرده است و تقریباً می توان گفت از نظر اصول سهل است از هر نظر با موازین پزشکی کنونی مباینت ندارد.
در این قسمت رازی از جمیع عواقب وخیم بر اثر آبله و سرخک (مخصوصاً آبله) صحبت می کند که با مختصر تعمقی می توان به دقت نظر یک طبیب کلینکی اعتقاد یافت.
رازی درباره مصون داشتن چشم از آفات آبله مطلب را بسیار صریح و روشن و محکم ادا کرده است. به توضیح ایضاً درباره عواقب ناشیه از آبله در گلو و حلق مطالبی ارزنده دارد.
این قسمت از نظر عملی و اپیدمیولوژی برترین فصول کتاب آبله و سرخک می باشد که تا چه حد رازی توانسته است حق مطلب را ادا کند و اگر با دیده انصاف نگریسته شود، می بینیم در دورانی که معلومات و اطلاعات کنونی نبوده رازی از عهده امر بسیار توانا برآمده است.
توجه رازی به مردمک (نی نی) و دید چشم (Vision) بسیار عمیق است.
اگر با نظری سطحی به این قسمت بنگریم و از آن بگذریم از انصاف دور می باشد، به علت آن که می بینیم تا چه حد رازی توجه به چشم را مورد نظر داشته است.
باید دانست طبقات و قسمت های چشم از نظر تشریحی از جلو به عقب از قسمت های زیر تشکیل یافته است:
1) ملتحمه (Conjonctive)؛
2) قرنیه (Cornee)؛
3) عنبیه Iris(پرده ای که وسط آن سوراخی است به نام Pupille مردمک یا نی نی که گشاد و تنگ می شود)، جسم هد بی (Corps cilie) دنباله عنبیه است که عنبیه را به مشیمیه وصل می کند؛
4) جلیدیه (Cristallin)؛
5) زجاجیه (Corps vitre)؛
6) شبکیه (Retine)؛
7) مشیمیه (Corolde)؛
8) صلبیه (Sclerotique).
باید دانست:
الف) ملتحمه که تصور می شود از نسج ملتحمه است با این که واقعاً از این نسج می باشد ولی وجه تسمیه آن چیز دیگری است و آن این است که ملتحمه قسمت خلفی پلک را پوشانیده و چینی خورده به روی کره چشم بر می شود و در واقع پلک را به کره چشم لحیم می کند؛
ب) امروزه ثابت شده است که عنبیه با مشیمیه و جسم هدبی از نظر جنینی یکی بوده و از طریق جسم هدبی به یکدیگر متصل است؛
ج) صلبیه که به اضافه قرنیه غلاف بصری را تشکیل می دهد بر روی هم کره چشم را می سازد و تشکیلات این دو تقریباً به هم شبیه است، منتهی در قرنیه قسمت هائی که مانع شفافیت صلبیه هستند موجود نیست؛
چ) اطاق قدامی (Chambre anterieure) قسمت بین قرنیه و عنبیه را گویند که داخل آن زلالیه (Humeur aqeuse) است؛
هـ) فاصله بین قسمت خلفی عنبیه و قسمت جلوی جلیدیه را اطاق خلفی (Chambre posterieure) گویند در برخی از کتاب ها اشتباهاً فاصله بین پشت جلیدیه و شبکیه را اطاق خلفی گفته اند.
(این قسمت توضیح همکار دانشمند فقیدم دکتر نصرت الله باستان است که بدین وسیله از ایشان تشکر می کنم).
قدما طبقات و قسمت های چشم را در هفت پرده و سه آب منقسم می کردند بدین توضیح:
کرد آفریدگار تعالی به فضل خویش
چشمت به هفت پرده و سه آب منقسم:
صلبه(1)، مشیمه (2)، شبکه (3)، زجاجیه(4)، و جلید(5)
پس عنکبوت (6) و بیض (7) و عنب (8)، قرن(9) و ملتحم(10)
معروف است که رازی در آخر عمر مبتلی به آب مروارید (= آبشار = Cataracte) گشت و چون اعمال جراحی در چشم پزشکی انجام می داده و از آن گذشته برای جلوگیری از عوارض آبله و سرخک سرمه و قطره و شیاف و روغن هائی داشته که استعمال می کرده، بدین مناسبت سر رشته نسبتاً جامعی (به اعتبار دوران) از بیماری های چشم داشته است بدین توضیح:
رازی انواع سرمه و قطره (دوای چشم، قطور، یا کحول، کحل، سرمه) داشته که دو نوع آن بدین توضیح می باشد:
سرمه خشک (Collyre See)،
و قطره چشم (Collyre) که در بیماری های چشم و یا جلوگیری از عوارض بیماری های این عضور به کار می برده است.
اولی گردی مرکب از انتیمون (Antimoine) و صبر زرد بوده که به چشم می ریخته (به چشم می کشیده) و دومی محلولی بوده که با آب گل سرخ و برخی مواد دیگر (چنان که آمد) به چشم می چکانده است. وی بسیار اصرار داشته که برای محافظت چشم ها این محلول ضروری است.
این محلول یا محلو های دیگر همان است که به لفظ اعم در زبان فرانسه (Collyre) نامیده می شود.
به علاوه رازی در ناسورهای اشکی (Fistules lacrymales) طریقه داشته که در این قبیل ناسورها شکافی به کیسه می داده و بدین وسیله آن ها را معالجه می کرده است.
وی در رسالات خود در باب چشم پزشکی از اسبابی سخن می گوید که به کار معالجه پلکها می خورده است.
از آن گذشته علاوه بر آن که در اغلب مؤلفاتش فصلی مربوط به درمان بیماری های چشم داشته، چند رساله مستقل ضمن لیست کتب و آثار وی به چشم می خورد منجمله:
فی علاج العین بالحدید و فی الادویه العین و علاج ها که این رساله را برای شاگرد خود یوسف بن یعقوب تألیف کرده است.
باری پس از آن که رازی به آب مروارید مبتلی گشت، کحالی نزدش می آید و ادعا می کند که آن را عمل و یا به اصطلاح قدما قدح نماید (کشیدن آب چشم).
رازی از وی سؤال می کند: که طبقات چشم را برایش توضیح دهد؟. چشم پزشک نمی تواند به خوبی از عهده بیان آن بر آید.
رازی وی را خطاب کرده: تو که از طبقات چشم سررشته نداری چطور می خواهی چشم مرا عمل کنی. آن قدر جهان را دیده ام که خسته شده ام.
رازی در بیماری آبله تأکید بلیغ در توجه به چشم می کند و بسیار اصرار می ورزد که: اگر آبله درشتی در سیاهی چشم زند، باید سرمه را با گلاب مخلوط کرد و چند مرتبه در روز در چشم بیمار چکاند و باید وی را وادار کرد پارچه ای بر چشم گذارد (رفاده) و آن را بست یا از همان شیاف پس از حذف زعفران و اضافه کردن کمی شادنه به چشم بیمار چکاند، تا بر آمدگی زیاد ایجاد نشود.
چنان که از سیاق عبارت کتاب آبله و سرخک مستفاد می شود، رازی تکرار در چکاندن دارو به چشم و گذاردن رفاده را بر روی این عضو و یا مالیدن روغن و شیاف را بسیار تأکید کرده است و این مطلب را مجدداً در یک جمله آخر در دستورهای مربوط به چشم متذکر گشته که باید مراعات شود.
به هر حال هر قدر در این باب بحث شود کم خواهد بود و با توجه به مقدار دانش آن روزی به طور تحقیق رازی شاهکار عجیبی از خود به یادگار گذارده است.
رازی در کتاب آبله و سرخک ذکری از پنبه می کند. راست است که در آن دوران پنبه شناخته شده و قطعی است این ماده موارد استعمال داشته، ولی رازی اولین طبیبی است که از استعمال آن در پزشکی سخن رانده است، مخصوصاً آن جا که متذکر می شود که باید پنبه از مواد خارجی عاری باشد.
باز در همین کتاب دستوری در باب خواباندن بیمار در پارچه نازک و گذاردن برگ سوس بر بدن وی توصیه قابل ملاحظه ای کرده، که می رساند رازی این عمل را در بیمارانش اجرا می کرده است و چنان که در کتاب متذکر گشته این امر یعنی خواباندن بیمار در میان اشیاء نرم (به مانند پنبه و پارچه و امثال آن) در مواقعی که بیمار زخم هائی (از هر قبیل) داشته باشد امروز هم در بیمارستان ها مجری است. اگر در دوران رازی مثلاً کیسه هوا و امثال آن نبوده او توانسته است به جای آن پنبه و پارچه نرم و برگ سوس و گرد گل سرخ و مورد را متذکر شود، مضافاً بداند گرد گل سرخ مورد هم تا مقدار ای ممکن است از عفونت های بعدی بکاهد. و به توضیح ایضاً از تماس بدن بیمار با رختخواب به استعانت پنبه و پارچه بکاهد.
رازی در باره موادی که آثار آبله را بر اندازد به تفصیل صحبت می کند.
در این فصل نکاتی ارزنده وجود دارد که ذکر آن ها بسیار ضروری است بدین توضیح:
الف) رازی به خوبی متوجه گشته که آثار آبله آدمی را کریه المنظر می کند. بدین مناسبت در این فصل از هر چه که امکان برطرف آثار آبله را کند متذکر گشته است؛
ب) موادی که رازی در باب زدودن آثار آبله ذکر کرده بسیار متعدد می باشد و نسخ چندی برای این امر توصیه کرده و قطعی است خود هم علاوه بر آن که بدان ها اعتقاد داشته عمل می کرده است؛
ج) اما برخی از این مواد به مانند فضله گنجشک و پرستوک و سار و سوسمار و موش و سرگین خفاش و دردی کمیز و امثال آن معلوم نشد که چه اثری داشته است؟؛
د) ولی استفاده از داروها و گردهای نرم و دستورهای دیگر شبیه آن طبیعی و منطقی و با اصول پزشکی بسیار مطابق می باشد، چنان که در کتاب آبله و سرخک بدان اشاره کرده است.
رازی از انواع و اقسام آبله و سرخک سخن می گوید و آن ها را با تقدمه المعرفه به خوبی توضیح می دهد.
می توان گفت رازی در این مبحث با منتهای مهارت و دقت به خوبی از عهده امر بر آمده و تقریباً با معلومات کنونی تباینی ندارد. این مبحث یکی از قسمت های بسیار ارزنده کتاب آبله و سرخک می باشد که با کمی دقت می توان دریافت که وی تا چه حد به بیماری سرخک و آبله (مخصوصاً آبله) توجه و دقت و سررشته داشته است.
در این فصل رازی انواع آبله و سرخک را مشروحاً متذکر گشته است.
در بادی امر شاید عده ای عده ای تصور نمایند که مطلب بسیار پیش پا افتاده و آسان است ولی با مختصر تعمقی می توان دریافت که وی:
اولاً) تفکیک بین آبله و سرخک؛
ثانیاً) تقسیم بندی آبله و ذکر انواع و اقسام آن؛
ثالثاً) توضیح انواع سرخک ها؛
رابعاً) وجه مشترک آبله و سرخک؛
را به خوبی از عهده بر آمده است.
اگر راه اغراق و غلو نرویم بدون جانب داری می توان گفت: که تقسیمات رازی در باب دو بیماری آبله و سرخک از روی اصول علمی صحیح پایه گذاری گشته و عقیده عده زیادی از محققین و مورخین تاریخ پزشکی آن است که تفکیک بین دو بیماری بالا از ابتکارات رازی است و وی اولین طبیبی است که توانسته به خوبی از عهده این امر بر آید.
از آن گذشته رازی در رساله آبله و سرخک علاوه بر تفکیک بین این دو بیماری صریحاً متذکر گشته و تلویحاً از آبله مرغان (Varicelle) صبحت می دارد و این مطلب از خلال سطور فصل اول و فصل پنجم کتاب آبله و سرخک مستفاد می شود.
رازی گوید: هم چنین جوانانی که حرارت آن ها کم بوده و رطوبت زیادی هم در خون آن ها نیست یا افرادی که در طفولیت گرفتار آبله خفیف شده اند و بدن خشک و لاغری داشته و حرارت آن ها کم و خفیف بوده چون این دسته به جوانی برسند بر اثر مراقبت شدید از بدن یا عدم مراقبت ممکن است مبتلی به آبله گشته، از آن مصون بمانند؛
مقتضی است بچه ها و نوباوگان و جوانان را که آبله در نیاورده یا آن که آبله ضعیف گرفته اند مخصوصاً در مواقع و فصول آبله و هم چنین کسانی که مزاج آن ها مستعد قبول آبله است، به توضیحی که بیان شد فصد شوند و قبل از آن که تب نمایند یا قبل از چهارده سال علامات آبله در بدن آن ها دیده شود...، می رساند که مقصود از آبله خفیف و ضعیف و توجه به اینکه بعداً آبله گیرند مقصود آبله مرغان است.
پی نوشت ها :
1. صلبه یا صلبیه = Sclerotique.
2. مشیمه یا مشیمیه = Choroide.
3. شبکه یا شبکیه = Retine.
4. زجاجیه = Corps vitre.
5. جلید یا جلیدیه = Cristallin.
6. عنکبوت یا عنکبوتیه به احتمال قوی جسم هدبی است (Corp scilie).
7. بیض یا بیضیه مقصود قسمت جلوی صلبیه یا Humeur aqueuse است.
8. عنب یا عنبیه = Iris (پرده که وسط آن سوراخی است به نام مردمک یا نی نی یا Pupille که گشاد و تنگ می شود).
9. قرن یا قرنیه = Cornee.
10. ملتحم یا ملتحمه = Conjonetive.
منبع :نجم آبادی، محمود؛ تاریخ طب در ایران پس از اسلام (از ظهور اسلام تا دوران مغول)، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم 1375.منبع: راسخون